خا نه دوست آخرین مطالب
*سیدمحمد میرهاشمی* قهرمان عشق در چاه بلا افتاده است کار مسلم وای دست اشقیا افتاده است اشک جاری بر رخش شرح غمی پنهان دهد گوش? غربت به یاد کربلا افتاده است باغ شد مرداب و گل ها نیزه و شمشیر شد قاصد کرب و بلایی از نوا افتاده است سر، سر پیمان گذارش روی دار افتاده است دل سر و کارش به خلقی بی وفا افتاده است آه گلچینان که از هر بام با سنگش زنند این گل طوباست از شاخه جدا افتاده است دست مهمان بستن و با کام عطشان کشتنش از کجا در کوفه این رسم خطا افتاده است نامههای دعوت کوفه بجز نیرنگ نیست بد مرامی، بد دلی در کوفه جا افتاده است کار دل هاشان به نیرنگ و نفاق افتاده است کار لب هاشان به لعن و ناسزا افتاده است چشمهاشان خائن و آئین? ناپاکی است وای از چشمی که از شرم و حیا افتاده است بگذر از کوفه نبینی تا به روی غنچهها رد پا از پنج? نا آشنا افتاده است موضوع مطلب : شعر پیوندها لوگو لینک های مفید آمار وبلاگ
امکانات جانبی |